چرا اسم صنایع دستی یک تهدید برای آن است؟


نام گذاری ها تاثیر عجیبی در فهم ما از یک مساله ایفا می کنند. نام ها هستند که باعث می شوند ارزش و مقام یک چیز را بفهمیم و بفهمیم که در چه دسته بندی ای می گنجد. اسم صنایع دستی به گمان خیلی از صاحب نظران نام مناسبی برای آن نیست ما محمدرضا رحیم زاده در نقد این رویکرد می گوید: “امروز اسم سخیف صنایع دستی را روی هنری و ابزاری میگذاریم که برای زندگی بهتر انسان به وجود آمده اما با این تغییر اسم به وسیلهای تبدیل میشود که هیچ کاربردی ندارند یا به میراث فرهنگی خود میگوئیم «آثار باستانی» و یا به آثار حکمی میگوئیم «ادبیات». شهر خلاق شهری است که به سرچشمههای هنر خود وصل است.”
به نظر می رسد در زمان ابداع هر شاخه از هنرهایی که امروزه صنایع دستی خوانده می شوند هدف اصلی آراستن زندگی نه با چیزی خارج از کاربرد و تزئینی بلکه آرایش و تزئین وسایل و کوچکترین ابزارها و تجهیزاتی است که زندگی را زیبا می کرده و قداست و ارزش آن را به آن می بخشیده است
امروزه بخشی از آثاری که تولید می شوند کاملا به دست متکی و قسمتی از فرآیند تولید آن ها ماشینی است . نام صنایع دستی بر اتکای این ها به دست مشهور هستند و نه چیز دیگری
در قدیم انتظاری که از شنیدن این کلمه می رفت دیدن آثاری بود که به زیبایی و ریز نقشی و حوصله و فن و مهارت و ذوق آراسته شده اند، امروزه تمنای دیدن آثاری که وجه بازاری و تولید شدن برای چیزی دکوری و ارزان بودن بیشتر خودنمایی می کند.
صنایع دستی در بهترین حالت که ارج و قرب ببیند در صدر محفل و بر بالای ویترین ها و دکورها جای دارد. در شکل های دیگر، چیزی عادی و معمولی است و به عنوان یک کالای نه چندان فاخر و قیمتی در خدمت امر روزمره در آمده است. انواعی از صنایع دستی نظیر میناکاری جنبه تزئینی داشته و کمتر مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع یک بشقاب یا یک کاسه به بومی برای نقاشی میناکران تبدیل شده اما از آنجا که هنرمندان با سابقه و شناخته شده که قلم زیبا و معروفی دارند برای هر کار دستمزد بالایی طلب می کنند انواع سری کاری ها و نقاشی های بی کیفیت میناکاری را به نوعی سری کاری تبدیل کرده است.
انواعی از صنایع دستی که جنبه کاربردی یافته اند نظیر تخته نرد که با خاتم کاری یا نقاشی جلوه زیباتری پیدا کرده است سطل و جعبه دستمال کاغذی دسته ای دیگر از صنایع دستی هستند که کاربردی محسوب می شوند.
اما در این میانه سوال اینجاست که از ابتدا چرا این هنر به وجود آمد و چر اکنون نقش تزئینی یافته و در نقش زینتی خود نیز به گونه باید و شاید عمل نمی کند؟
انگار که ما در اصل زندگی خود در متن یک زندگی مدرن داریم با اشیائی که بتواند هنر و زیبایی را نشان دهد به گذشته و سنت خود وصل می شویم . برای یک توریست این کار به منزله چیزی از یک سنت و تمدن با خود به ارمغان بردن است و ممکن است انقدر در نسبت با زندگی او بیگانه باشد که ترجیح دهد آن را به چشم چیزی برای تماشا بنگرد. اما برای ما که روزی این هنرها روشی برای گرامیداشت اشیای مربوط به زندگی و آراستن و نقش زدن بر آن بوده است چرا انقدر این هنر از زندگی ما دور شده که تنها نقش تزئینی یافته است و آن هم مطابق سلیقه جوانان نیست و با گذر نسل ها ممکن است از رونق بیفتد و به چشم موضوعی قدیمی و باستانی به ان نگاه شود؟